روزی حضرت موسی(ع) به خداوند متعال عرض كرد : 

من دلم ميخواد يكی از اون بندگان خوبت رو ببينم .

خطاب اومد :

برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره كشاورزي ميكنه . او از خوبان درگاه ماست .

حضرت اومد ديد يه مردي هست داره بيل ميزنه و كار ميكنه .

حضرت تعجب كرد كه او چطور به درجه اي رسيده كه خداوند می فرمايد از خوبان ماست .

از جبرئيل پرسيد . جبرئيل عرض كرد : الان خداوند بلائی بر او نازل ميكند ببين او چي كار ميكنه .

بلايی نازل شد كه آن مرد در يك لحظه هر دو چشمش رو از دست داد .

فورا نشست . بيلش رو هم گذاشت جلوی روش .

گفت : مولای من تا تو مرا بينا مي پسنديدی من داشتن چشم را دوست مي داشتم .

حال كه تو مرا كور مي پسندی من كوری را بيش از بينايی دوست دارم .

حضرت ديد اين مرد به مقام رضا رسيده . رو كرد به آن مرد و فرمود :

اي مرد من پيغمبرم و مستجاب الدعوه . ميخوای دعا كنم خدا چشاتو بهت برگردونه .

گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟

گفت :آنچه مولای من برای من اختيار كرده بيشتر دوست دارم تا آنچه را كه خودم برای خودم بخواهم



تاريخ : چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, | 2:58 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |

 کودکی با پای برهنه بر روی برفها   

 
 ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی
 
 نگاه می کرد زنی... در حال عبور او
 
 را دید، او را به داخل فروشگاه برد و 
 
 برایش لباس و کفش خرید و گفت:
 
 مواظب خودت باش کودک پرسید:
 
 ببخشید خانم شما خدا هستید؟

 زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
 
 یکی از بنده های خدا هستم.

 کودک گفت:
 
می دانستم با او نسبتی داری!!!



تاريخ : سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, | 1:1 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |

 دختر کوچولویی وارد بقالی شد .

اون کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:

مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی،

این هم پولش.

 بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده

در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد،

بعد لبخندی زد و گفت:

چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی،

می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.

 اما دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد،

مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها

خجالت می‌کشه گفت:

دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار

دخترک پاسخ داد:

عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟

  بقال با تعجب پرسید:

چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟

و دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت

آخه مشت شما از مشت من بزرگتره

 بعضي وقتها حواسمون به‌اندازه

یه بچه کوچولو هم جمع نیس که بدونیم و

مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگتره



تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, | 4:22 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |

                                                               نگاهی به فروهر
.

نگاهی به فروهر

۱- نیمه بالایی این نشان یک انسان است؛ پیرمردی به معنای پخته بودن، تجربه، کهن، راست قامت و پیر معلم.

۲ – پیرمرد دست راست خود را به معنای عبادت و بندگی اهورامزدا خدای یگانه به سمت آسمان بلند کرده.

۳ – در دست چپش حلقه عهد با اهورامزدا قرار دارد و نشان موظف بودن به پیمان با خدای یگانه است. (در قدیم زمانی که دو نفر با هم پیمانی می بستند، این حلقه را با دست چپ خود می گرفتند؛ کاری که امروزه همه جهانیان در هنگام عقد ازدواج حلقه یی را بر انگشت دست چپ خود می کنند. که طبق گفته ی برخی کارشناسان از همین نشان بر گرفته شده.).

۴ – وجود دو بال به معنای پرواز به سوی آسمان و صعود به قله های مینویی است. بال به معنای نیروهای مثبت است که اگر انسان از آنها بهره بگیرد می تواند پیشرفت کند و به کمال برسد.

۵ – هر بال از سه ردیف پر تشکیل شده که درجه بندی نکات مثبت است: هومت – هوخت – هورشت (پندار نیک – گفتار نیک – کردار نیک). با این نکات مثبت است که انسان می تواند به اوج برسد.

۶ – حلقه میان تنه به معنای کره خاکی و گردش روزگار است (شاید نشانه ای از آگاه بودند ایرانیان آن زمان به گرد بودن کره زمین هم باشد )؛ و همچنین یک دوره عمر انسان که می بایست طی شود ، که انسان باید در این گردونه راهی را برگزیند که در مسیر رسیدن به خدا ، پیشرفت و بالندگی در زندگی قرار گیرد.

۷ – دم این پرنده نیز از سه ردیف پَر تشکیل شده که درجه بندی نکات منفی است: دژمت – دژوخت – دژورشت (پندار بد – گفتار بد – کردار بد). انسان با نکات منفی به دنیا می آید، ولی یک انسان الگو می بایست تمامی نیرو های منفی را مهار کرده و تحت کنترل خود بگیرد تا همانند یک دم پرنده برای پرواز از آنها استفاده کند (یک پرنده بدون دم نمی تواند پرواز کند!).

۸ – دو نوار دو طرف نماد به معنای دو نیروی سپنتا مینو (مثبت) و انگره مینو (منفی(اهرمن مینو)) که همواره انسان با این دو قطب به دنیا می آید و میان این دو قطب درگیر است.



تاريخ : شنبه 30 دی 1391برچسب:, | 4:46 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |

خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است.
بنده: خدايا !خسته ام!نمي توانم.
خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدايا !خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم.
خدا: بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان
بنده: خدايا سه رکعت زياد است
خدا: بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدايا !امروز خيلي خسته ام!آيا راه ديگري ندارد؟
خدا: بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله
بنده: خدايا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!
خدا: بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله
بنده: خدايا هوا سرد است!نمي توانم دستانم را از زير پتو در بياورم
خدا: بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب مي کنيم
بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد
خدا:ملائکه ي من! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بيدار کرديم ،اما باز خوابيد
خدا: ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بيدار نمي شود!
خدا: اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر مي آورد
ملائکه:خداوندا نمي خواهي با او قهر کني؟
خدا: او جز من کسي را ندارد...شايد توبه کرد...
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری.

.

 


تاريخ : دو شنبه 29 دی 1391برچسب:, | 11:45 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |



تاريخ : یک شنبه 27 دی 1391برچسب:, | 1:6 قبل از ظهر | نویسنده : باربد |

 

 

 

 

 
 
 

 نوشته های خدایی

 



تاريخ : دو شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 10:5 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
  • فال روزانه
  • آریس پیکس